🎬 قسمت دوم: «رفاقت، رقابت و یه چیز مهم‌تر: اعتبار»

مغازه کم‌کم جون گرفت...
از مدرسه‌ها سفارش می‌اومد، اداره‌ها کم‌کم شناختنم.
چندتا شرکت بزرگ هم دیگه اسمم رو بلد بودن.
برای خرید با من تماس می‌گرفتن، نه اینکه من دنبالشون باشم.

یه روز که نشسته بودم و به قفسه‌ها نگاه می‌کردم، دیدم یکی از پخش‌کننده‌ها گفت:
«فلانی گفت هرجا ایرانیانه، خیالم راحته.»

و اون موقع بود که یه چیز بزرگ تو ذهنم جا گرفت:
ثبات، یعنی اعتبار.
اعتبار، یعنی اینکه گاهی حتی اگه پول نداشته باشی، باز باهات کار می‌کنن.
نه چون پول‌داری، چون اعتماد ساختی.

خیلی وقتا شده بود چک نداشتم، نقد هم نه… ولی چون سر قولم مونده بودم، پخش‌کننده‌ها راه می‌اومدن.
هیچ‌وقت یادم نمی‌ره وقتی جنس کم داشتم، یکی از شرکتا زنگ زد گفت:
«امیرحسین جنس موجود داری؟ فقط از خودت می‌خوام، چون کیفیتت و برخوردت فرق داره.»

اون لحظه‌ها برای من فقط فروش نبود…
یه نشونه بود، اینکه مسیرم درسته.

اما همون روزا که همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت،
یه دست فروش که برام کار میکرد، یهویی شد رقیبم…
و داستان تازه‌ای شروع شد.

📌 تو قسمت سوم می‌خوام بگم چی شد که از این رقابت، ایده‌ی «روزنامه دیواری» به ذهنم رسید…
چطوری یه تصمیم باعث شد از یه مغازه‌دار ساده، تبدیل بشم به یه فروشنده تو کل ایران!

📎 لینک مقاله مرتبط (مثلاً «چرا اعتبار از سرمایه مهم‌تره» یا تجربه‌ی همکاری با برندها)
[🔗 بخوان تو سایت روزنامه دیواری]